یکتایکتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

یکتای من

درد دل مادرانه

1392/11/28 22:45
نویسنده : مامان یکتا
230 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکتای نازم...........

بابت تاخیر یکماهم عذر میخوام مامانی از اول بهمن حسابی درگیر بودیم خودت که شاهد بودی نازنینم.........

اول بهمن ماه امتحانام شروع شد و از قسمت بد روزگار دخمل نازم برای اولین بار سرما خورد........اونم بد سرمایی............

شب ها تا صبح بیقراری میکردی و من و بابا و مامانی هم پای شما بیقرار بودیم از طرفی صبح زودم میرفتم برای دادن امتحان.....

هر هفته توی بهمن تقریبا عروسی بودیم......خداروشکر.......٤بهمن عروسی برادر زندایی جون بود ١٧عروسی پسر دوست بابا جون بود......

از ١٥بهمنم خونه تکونی و شروع کردم اونم حسابی...........

خلاصه ٢٤ کل دوستای بابایی و دعوت کردیم و یه مهمونی حسابی دادیم..........٢٥عروسی پسر ذایی بابا بود..........٢٦سه تا عمه های بابا با خانواده برای شام اومدن خونمون...........

از طرفی توی این بین یکبار پکیج خراب شد و اونو عوض کردیم با کلی دردسر  برف سنگینی اومد و..........فیلتر یخچالم که امشب چراغش روشن شد و عوضش کردیم بلیط قطارم برای سال تحویل حرم امام رضا ردیف کردیم....هر چنذ دوست داشتیم با هواپیما بریم ولی بلیط ها رزرو شده بود و دیر اقدام کردیم.....

این روزام که درگیر جهیزیه چیدن فرزانه جون و درست کردن وسیله های یخچالیم تا به امید خدا جمعه جهاز برونش باشه و ٦بره سر زندگیش.....

خلاصه دیدی مامان که حسابی خسته شدم این ماه........انشالله چهار شنبه واکسن ٦ماهگیتو میزنی و دوباره برات مینویسم........

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یکتای من می باشد