یکتایکتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

یکتای من

گرفتن پستونک

یکتا خانم مامانی که شدیدا علاقه به خوردن پستونک داشتی و یه جورایی معتاد محسوب میشدی مامان وادار کردی که قبل از دوسالگی این عادت و از سر شما بندازم. چندین باری این پروزه با شکست مواجه شد ولی بالاخره با کمک خداوند موفق شدیم . جریانم از این قرار شد که شب 23 ماه رمضون من نیت کردم و از خدا کمک خواستم تا بتونم بدون اذیت شدن دختر گلی این کارو به سرانجام برسونم که اتفاقا همون شب بعد از این که مراسم احیا رو تو خونه گرفتیم یک دفعه شما با مرواریدای خوشگلتون سر پستونکتونو کندید و اتفاقا ما دیگه هم پستونک ارتودنسی تو خونه نداشتیم و تموم شده بود.منم موقعیت و مناسب دیدم و گفتم بهترین زمان برای گرفتن شما از پستونک خلاصه با دوروز بیقراری اندک موفق شدم این ع...
11 مرداد 1394

بدون شرح

دختر نازم دیرکرد مامان و ببخش. هم سرم خیلی شلوغ بود با بازیگوشی های شما هم یه مدت نت خونه قطع بوذ. خلاصه شما در حال حاضر 23ماه و 8 روزته مامانی.شما خیلی قشنگ راه میری و میدوی/ حرف میزنی/بازی میکنی و هزاران کار دیگه..... دایره لغات یکتا خانمی: بابا            مامان                مامانی           عسیس(عزیز)         دتا(یکتا)          دایی      ...
8 مرداد 1394

اولین قدم

یکتای نازم شما 20 تیر ماه دیگه کاملا راه افتادی و خیلی قشنگ کفش میپوشی و قدم میزنی... خیلی خوشحالم که همه کاراتو به موقع و حتی زودتر از هم سنات انجام میدی.... امیدوارم قدم های نازت همیشه استوار باشه و تو راهی قدم بگذاری که خیر و صلاحت در اون باشه فینگیلی مامان بعدا عکساتو برات میزارم نازنینم.
31 تير 1393

رویش اولین مروارید

دختر نازم مامانئ بابت تاخیرش ببخش.... یه مدت لب تاب مشکل داره و نمیتونم برات عکس اپلود کنم برای همینم تو نوشتنم کوتاهی کردم. خلاصه دختر نازم 13 تیر ماه اولین مرواریدات بعد از 10ماه و نیم از تولدت رویش کرد مبارکت باشه یکتا خانم. برای همین ماهم 19تیر خونه مامانی برات جشن دندونی گرفتیم که زیاد ممهمون نبود و مختصر گرفتیم ما مانی و بابایی هم به همین مناسبت برات یه النگو گرفتن که دستشون درد نکنه. عزیز جونم 100تومن بهت داد که مستقیما تو حسابت ریختم.بقیه مهمونای گلم زحمت کشیدن و برات لباسای خوشگل و پول اوردن.  
31 تير 1393

درد دل مادرانه

سلام یکتای نازم........... بابت تاخیر یکماهم عذر میخوام مامانی از اول بهمن حسابی درگیر بودیم خودت که شاهد بودی نازنینم......... اول بهمن ماه امتحانام شروع شد و از قسمت بد روزگار دخمل نازم برای اولین بار سرما خورد........اونم بد سرمایی............ شب ها تا صبح بیقراری میکردی و من و بابا و مامانی هم پای شما بیقرار بودیم از طرفی صبح زودم میرفتم برای دادن امتحان..... هر هفته توی بهمن تقریبا عروسی بودیم......خداروشکر.......٤بهمن عروسی برادر زندایی جون بود ١٧عروسی پسر دوست بابا جون بود...... از ١٥بهمنم خونه تکونی و شروع کردم اونم حسابی........... خلاصه ٢٤ کل دوستای بابایی و دعوت کردیم و یه مهمونی حسابی دادیم..........٢٥عروسی پسر ذایی ب...
28 بهمن 1392

شیطونی ها..............

سلام یکتا خانم شیطون من............ حسابی شیطون شدی و کلی کارهای جدید یاد گرفتی............. مثلا علاقه ی شدیدی داری که در طول روز چند بازی به دس و پاهای نازت نگاه کنی........... غلت میزنی و تا روی زمین میزارمت بر میگردی و خیلی تقلا میکنی سینه خیز بری ولی نمیتونی و دور خودت میچرخی............ وقتی میترسونیمت بلند بلند میخندی و قهقهه میزنی............. روروئک سواری میکنی و خودت دکمه پخش موزیکشو فشار میدی........ به بوی تن مامان و صدای لالاییم حسابی عادت داری قربونت بشم.............. در اخرم حسابی ددای هستی و اگه دوروز خونه بمونیم روز سوم بیچارم میکنی عشقم.. خیلی دوست دارم دختر نازم و ارزوی من سعادت توست....... راستی وقتی با ...
25 دی 1392

یکسال از اولین حضورت............

یکتای نازم پارسال دقیقا 17 دی بود که با شگفتی بی بی چکم مثبت شد...........و همون روز هم ازمایش بتام مثبت شد و متوجه شدم که یه فرشته ناز قرار بیاد تو اوج وجودمو بشه همدم مامان و باباش .............الان که این مطلب و مینویسم 4ماه و 18 روز و 1ساعت و 31دقیقه است که دختر نازم از دل مامانش اومده بیرونو فرشته اسمونی ما زمینی شده..............منو بابا علیرضا وقتی متوجه شدیم فرشته خوشگلمون دخمله...........تصمیم گرفتیم اسمشو بزاریم یکتا..........چون برای ما بی همتایی.........پس تو یکتای من و بابا شدی.............
22 دی 1392

چهار ماهگی دخترم مصادف با شب یلدا

عزیز دلم ..........دختر بانمکم............... حسابی شیطون شدی و با مزه........... چهارمین ماهگردت مبارک خوشگل مامان............امسال شب یلدای قشنگمون با وجود شما زیباتر شده بود..........و شیرین ترین هندونه امسال قسمت ما شد............راستی امسال فال قشنگ زندگی من و بابا شما بودی یکتا خانمم.............امسال شب یلدا خونه عزیز جونم بودیم و انشالله سالیان سال سایشون بالای سرمون باشه...........اینم میز یلدا که کدو و لبوش اماده نشده بود که عکس بگیرم........... شما توی چهارماهگی 6300گرم با قد64 و دورسر41بودی نانازم ...
22 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یکتای من می باشد