خاطره زایمان........
5شنبه 31مرداد بود که بعد از 3روز از خونه مامانم اومده بودم خونمون .همون روز صبح شوهرم وقتی میخواست بره سرکار هرکاری کرد ماشین استارت نخورد و روشن نشد خلاصه قرار شد بعد از ظهر امداد خودرو بیاد و ماشین و اکی کنه ............وقتی ماشین ردیف شد شوهرم گفت که حاضر بشم تا بریم بیرون و یه دوری بزنیم این طوری باطری ماشینم بیشتر شارژمیشه.خلاصه راه افتادیم سمت پارک نیاوران ......اون شب نیت کردیم حسابی پیاده روی کنیم تا زایمان راحتی داشته باشم خلاصه کلی پله بالا و پایین کردیم و راه رفتیم و خندیدیم و حرف زدیم ..........منم گهگاهی دلم میگرفت و ول میکرد که همش به خودمون میگفتیم مال پیاده روی زیاده.........وقتی خسته شدیم رفتیم رستوران بوف و شام خوردیم ........
نویسنده :
مامان یکتا
11:01