یکتایکتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

یکتای من

اولین محرم دخملم

امسال اولین سالی که شما تاسوعا و عاشورا کنار ما هستی دختر نازم ............ اولین جمعه از ماه محرم اختصاص داره به شش ماهه امام حسین حضرت علی اصغر و یک مجمع جهانی برگزار میشه ماهم امسال دختر نازمونو بردیم و بیمه حضرت علی اصغر کردیم.............. انشالله حسینی تربیت بشی و حسینی وار زندگی کنی....... ...
22 دی 1392

اولین واکسن.............

عزیز دلم چون دوماهگی شما با عروسی عمو اسماعیل یکی شد مجبور شدیم بریم شمال و واکسن شما رو بعد از سفر بزنیم شنبه صبح زود بیدارت کردم و با هم رفتیممرکز بهداشت تا واکسنتو بزنن ..............وقتی واکسنتو زدن یه جیغ بلند زدی و بعد مامان بغلت کرد و بهت شیر داد تا اروم بشی .............خدارو شکر نه تب کردی و نه پاهات درد میکرد که اذیت بشی خیلی خوب بود و واقعا خدارو شاکرم که از واکسن زدنت هیچی متوجه نشدم............. در دوماهگی وزن شما5کیلو گرم با قد59 سانت و دور سر39...............به قول خانم دکتر از حالا به فکر هیکلتی و دوست نداری زیاد وزن اضافه کنی............هر چند من و بابا هم الان با این چاقی های بدی که اومده خدارو شکر میکنیم که شما طبق نمو...
22 دی 1392

روز کودک

دختر ناز مامان روز کودک مبارک باشه............هر چند شما الان کودک نشدی ولی مامان و بابا این روز و به شما تبریک میگن راستی بابا علیرضا به مناسبت این روز برات یه هدیه قشنگ گرفته
22 دی 1392

40روزگی گل من

امروز 9/7/92 چهلمین روزه که یکتای نازم با قدمای خوشگلش به زندگیمون رنگ و بوی تازه داده............... یکتای نازم مامان و بابا خیلی شما رو دوست دارن و تمام زیبایی های دنیا رو برای شما دختر مهربونم میخوایم یکتا خانم مامان یک روز قبل توسط دکتر امامی ویزیت شدن و خدارو شکر هیچ موردی نداشتن .............. شما در چهل روزگی 4100گرم با قد55سانتی متر و دورسر37 بودید.......... ان شالله چهلمین بهار زندگیت و خودت با دستای نازت بیای تو وبلاگت بنویسی و عکسای قشنگتو در کنار گلهای ناز زندگیت بزاری............. وای یعنی من اون روز یه مادر بزرگ شدم ................هورااااااااااااااااااااا ...
22 دی 1392

زردی یکتا جونم

روز 4تولدت توی ازمایش غربالگری مشخص شد که یکم زردی داری و برای احتیاط باید 24ساعت زیر دستگاه تو خونه باشی...............منم از بیرون برات دستگاه اجاره کردم............اون شب بدترین شب عمرم بود..........یکتای من حسابی بیقراری میکردی و میخواستی که بغلت کنم............   ...
22 دی 1392

اولین سفر یکتا خانم...............

5شنبه 21شهریور رفتیم شمال و تا 3شنبه هم موندیم حسابی به هممون خوش گذشت............. و این اولین سفر دختر مامان بود.............. با بابا و بابا جون اینا و عمو ها و عمه های من کلی گردش رفتیم اینم عکس شما توی جنگل سیاهداران تالش که رفتیم     ...
22 دی 1392

خاطره زایمان........

5شنبه 31مرداد بود که بعد از 3روز از خونه مامانم اومده بودم خونمون .همون روز صبح شوهرم وقتی میخواست بره سرکار هرکاری کرد ماشین استارت نخورد و روشن نشد خلاصه قرار شد بعد از ظهر امداد خودرو بیاد و ماشین و اکی کنه ............وقتی ماشین ردیف شد شوهرم گفت که حاضر بشم تا بریم بیرون و یه دوری بزنیم این طوری باطری ماشینم بیشتر شارژمیشه.خلاصه راه افتادیم سمت پارک نیاوران ......اون شب نیت کردیم حسابی پیاده روی کنیم تا زایمان راحتی داشته باشم خلاصه کلی پله بالا و پایین کردیم و راه رفتیم و خندیدیم و حرف زدیم ..........منم گهگاهی دلم میگرفت و ول میکرد که همش به خودمون میگفتیم مال پیاده روی زیاده.........وقتی خسته شدیم رفتیم رستوران بوف و شام خوردیم ........
19 دی 1392

تولد مامان................

سلام خوشگلم...................امروز تولد مامان بود................مرسی که تبریک گفتی.............. بابا فکر میکرد شما امروز میای که نیومدی.............ولی واقعا بیصبرانه منتظر اومدنتیم.................. دیشب شام مامانی و بابا جون و پدر جون و عزیز جون و دایی رضا اومدن خونمونو واسه مامان یکتا خانم تولد گرفتن........... امروزم از صبح همه زنگ زدن واسه تبریک و همشونم اول از همه اسم شما رو پرسیدن که من به هیچکدوم نگفتم.................. کمتر از 20روز دیگه پیش منی دخترم.................من که مطمئنم تا هفته دیگه میای عشقم............. دوست دارم دختر ماه من...............
19 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یکتای من می باشد