یکتایکتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

یکتای من

38 هفتگی............

سلام دختر خوشگل و نازم............... ببحشید که با تاخیر میام برات مینویسم اخه این روزا مشغول تمیز کردن خونم تا وقتی گل نازم میاد همه جا تمیز باشه............. چهارشنبه با مامانی رفتیم سونو دکتر تیمورزاده بعد 2/5ساعت نوبتمون شد .........خلاصه اقای دکتر همه چی شما رو به ما نشون داد و گفت رشدتون کامل شده و مامانی باید منتظر اومدنتون باشه.............اخ جوووووووووووووووووون خلاصه روزای اخره که تو دل مامانی.........دلم برای لگدات تنگ میشه دخترم راستی باکید کرد دوباره که شما یه دختر تپلی هستی.....هوراااااااااااااااااااا وزن شما 3کیلو شده بود و دکتر اوایل شهریور و موقع اومدن شما تخمین زد.............. خیلی خیلی دوست دارم نازنینم و شدید...
19 دی 1392

36 هفتگی دخملم...

سلام دختر نازم............... چهارشنبه به خاطر دردام و اسهالی که گرفته بودم اورژانسی رفتم دکتر .....خانم دکتر تشخیص داد که باید نوار قلب از شما بگیرن بعد از دوسری نوار قلب خیالم راحت شد که حال دخترم خوبه خوبه............ امروز مامانی ام ار ای شونو برد به دکتر نشون داد و دکتر گفت باید فردا به مدت 5روز بیمارستان عرفان بستری بشه و کورتن بزنه ..........دخترم تو با قلب نازت از خدا بخواه که مامانی خوب خوب بشه و دیکه چیزیش نشه............الهی امین
19 دی 1392

34 هفتگی.............

سلام گل دختر مامان............. خوبی عروسکم؟ دلم برات خیلی تنگ شده مامانی ....دارم لحظه شماری میکنم که بیای بغلم........ 5شنبه برای مراسم چهلم بابا بزرگم مجبور شدیم بریم شمال امروز صبحم رسیدیم هم شما حسابی خسته شدی هم من............. تازه دایی رضا هم با ما برگشت الانم خونه ماست .....مامانی و بابا جونم دارن ازشمال برمیگردن و برای افطار میان خونمون............ راستی جوجه مامان و بابا علیرضا الان دیگه واسه خودت خانمی شدی قربونت برم ......... فردا برای چکاب ماهیانه نوبت دکتر دارم صدای قلب نازنینتم میشنوم............ راستی هر وقت دختر عموم یاسمینو که تازه چهل روزش شده بغل میکنم  شما حسابی مامان و لگد بارون میکنی ..........حسودی ن...
19 دی 1392

نگرانی های مادرانه..

سلام عسل مامان..............   این هفته برام هفته خوبی نبود چون شما خیلی کم تکون میخوردی و من همش نگرانت بودم خوشگلم............... مامانت حسابی سرما خورده و همه نگرانیش اینه که شما مریض نشی خدایی نکرده............... یه خبر خوبم برات دارم عشقم ....دیروز سرویس خوابتو اوردن.............هوررررررررررررررررررررااااااااااا............ امتحانای مامان و بابا هفته دیگه شروع میشه برامون خیلی دعا کن دختر نازم............. میبوسمت.............خیلی دوست دارم........................ شما الان این شکلی هستی با قد۳۰ سانتی متر و نزدیک ۵۰۰گرم   بی صبرانه منتظر امدنت هستیم   ...
19 دی 1392

24 هفتگی..........

سلام دختر نازم ...........   مامانی یه چند روزی درد شدیدی داشت و نمیتونست اصلا راه بره یا حتی دراز بکشه خیلی سخت بود الان خدارو شکر بهترم........ یکشنبه هفته پیش رفتم مطب خانوم دکتر میر شریف و صدای قلبتو شنیدم بعدشم از مطب رفتم برات یه تاپ و یه دسمال سر خوشگل خریدم و اومدم خونه................ شنبه هفته پیشم مامانی و دایی رضا اومدن اتاقتو باهم کم و بیش چیدیم دایی رضا هم صندلی غذا تو وصل کرد . .............. . راستی من و بابا اسم قشنگتو انتخاب کردیم ولی میخوایم وقتی به دنیا اومدی به همه بگیم............ ۱ تیر ماه جشن سیسمونی شما خانمی خوشگله و من کلی کار دارم به خدا میسپارمت نفس مامان......... الان دختر مامان حود ۹۰۰گ...
19 دی 1392

23هفتگی...........

سلام دختر نازم..........   امروز رفتم دکتر و صدای قلب نازتو گوش کردم ...........ان شالله ۱۲۰سال قلبت بزنه عشقم هنوزم نتونستیم اسم قشنگ شما رو قطعی کنیم همش دودلیم مامانی ............خودت هر اسمی و که دوست داری به قلب مامان بنداز تا برات بزارم خانمی من............... راستی عزیزم تقریبا با مامانی اکثر وسایلاتو خریدیم گلم.......... امتحانای مامانی داره شروع میشه و هیچی ام بلد نیست تو با قلب نازت برای مامانت دعا کن فرشته من مواظب گلم باش به خدا میسپارمت زیبای من                             ...
19 دی 1392

خرید...........

سلام عشق مامان............. امیدوارم  به لطف خدا خوب باشی نازنینم   دیروز من و باباو مامانی و باباجون رفتیم خیابون بهار و ست کالسکه خوشگلی رو که برای شما سفارش داده بودیم تحویل گرفتیم و بعد اوردیم برات تو اتاقت گذاشتیم تا به وقتش برات بچینیم............... امروزم مامانی داره میاد دنبالم تا بریم یه سری خورده ریزای دیگه شما رو بخریم از وقتی هم مامانی زنگ زده شما حسابی داری تو شمک مامان شیطونی میکنی قربونت برم مواظب خودت باش عسل مامان                                &nb...
19 دی 1392

21 هفتگی دختر خوشگلم.............

سلام خوشگل مامان........   از حرکتای نازت معلومه که حالت خوبه خوبه ..........خدارو شکر..............امروز تصمیم گرفتم برای شما یه وبلاگ درست کنم و تمام خاطراتتو برات بنویسم تا وقتی که بزرگ شدی با خوندنشون لذت ببری............... من توی ۱۹ هفتگی متوجه شدم که فرشته ی کوچیک من و بابا یه دختر ناز و خوشگله.................... دختر مامان شما توی ۱۹ هفتگی توی سونو نشون داد که ۲۸۰ گرمی و قدتونم ۱۳۶میلیمتره ............... امروز مامانت رفت خونه زنداییش تا برای شما یه چادر و مقنعه زیبا زندایی بدوزه و واقعا هم زیبا شد . در ضمن دیروز با بابایی رفتیم حسن اباد و برای دختر خوشگلم کاموا خریدم تا یه ست زیبا زن دایی برات ببافه.......... خ...
19 دی 1392

27 هفتگی شما...........

سلام دخترم ............از تکونات معلومه که حالت خوبه..........ولی حال مامان اصلا خوب نیست....... .   سه شنبه  هفته پیش با بابا تصمیم گرفتیم برای سه روز بریم شمال که هم بریم ویلای جدید بابا جون هم یه اب و هوایی عوض کنیم . خلاصه سه روز اونجا بودیم و رفتیم انزلی و کلی برات خرید کردیم و حسابی خوش گذشت تا اینکه جمعه بعد از ظهر تصمیم گرفتیم بعد از ظهر با مامانی اینا راه بیوفتیم سمت تهران که ساعت ۳ خبر دادن حال با با بزرگم بد شده تا بابا جون رفت که به بیمارستان برسه بابا بزرگم فوت کرد و ساعت ۳.۵ خبر داد که تموم کرده منم از اون روز حسابی تو یه شک هستم ............ بابا بزرگ بزرگ خاندان ما بود و جاش خیلی خالی...... ما جمعه و دیروز...
19 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یکتای من می باشد